lixiviate
معنی
جدا کردن
سایر معانی: فروشست کردن (رجوع شود به: leach)، تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
سایر معانی: فروشست کردن (رجوع شود به: leach)، تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
دیکشنری
ملایم
فعل
separate, unzip, disconnect, detach, intercept, lixiviateجدا کردن
ترجمه آنلاین
لیکس کردن