معنی

سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو
سایر معانی: تن آسا، تن پرور، هنجام، لتره، لش، کیار، سنگین و آهسته، رخوت انگیز، سست کننده، باکندی حرکت کردن، سست بودن

دیکشنری

تنبل
صفت
lazy, sluggish, indolent, idle, slothful, slowتنبل
loose, weak, frail, flimsy, slack, lazyسست
slow, sluggish, blunt, dull, tardy, lazyکند
lazyدرخورد تنبلی
cumbersome, lazy, loggy, logy, slack, sluggishبطی ء
tardy, lazy, tardigrade, slow-footedکندرو
idle, useless, vain, futile, lazy, do-nothingعاطل

ترجمه آنلاین

تنبل

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.