lattice
معنی
سایر معانی: با شبکه یا محجر پوشاندن، آژگن دار کردن، داربست دار کردن، شباک، تارم، چوب بست، محجر، غلبکن، بی چاز، هر چیز شبکه مانند یا شباک مانند، در یا دروازه یا پنجره ی شبکه مانند، (فیزیک) شبکه ی کریستال، حجره، بلور شباک، (در واکنشگرهای اتمی) قرارگیری مواد کافشی و ناکافشی به صورت الگوی هندسی، رجوع شود به:space lattice، به صورت شبکه درآوردن، مشبک کردن، آژگن کردن
[شیمی] شبکه
[عمران و معماری] شبکه
[برق و الکترونیک] شبکه دار - شکبه ؛ شبکه ی تناوبی 1. الگویی از خطوط موقعیتی متقاطع و مشخص که در وضعیتهای ثابتی نسبت به فرستنده ها قرار گرفته اند و نقشه کلی سیستم ناوبری را به وجود می آورند. 2. آرایش منظم اتمها در ماده بلوری .
[زمین شناسی] شبکه بندی، شبکه - آرایشی با گره های تکراری در یک الگوی منظم سه بعدی. شبکه بلوری آرایش ویژه ساختارهای شیمیایی و فیزیکی ترکیبات بلورین می باشد. - در سنگ شناسی : الگوی تصویری نقاط(یا گره ها) که در آن، هر نقطه، محیطی دارد که مشابه نقاط دیگر الگوست. -
[نساجی] شبکه - شبکه کریستالی - حصیر
[ریاضیات] مشبّکه
[خاک شناسی] شبکه
[پلیمر] شبکه بلور، شبکه
[آمار] مشبّکه