knocking
معنی
درکوبی، درزنی، دق الباب، مواد معدنی خرد شده
دیکشنری
ضربه زدن
فعل
knockبد گویی کردن از
touch, hit, beat, slap, strike, imprintزدن
knock, beat, pummel, flail, drive, bruiseکوبیدن
collide, disorient, knock, foulبهم خوردن
beat a tattoo, knockضربات متوالی و تند زدن
ترجمه آنلاین
در زدن