jelly
معنی
دلمه، لرزانک، ماده لزج، ژله، جسم ژلاتینی، ژله مانند کردن
سایر معانی: ژلاتین، یخ در بهشت، ماده ی ژلاتینی (مانند بخش سرد شده ی آبگوشت کله پاچه)، له و لورده کردن، تبدیل به ژله کردن یا شدن، ژله شدن، مربا
[سینما] پرده رنگی - ژلاتین / صافی ژلاتینی (نور)
[صنایع غذایی] ژله : ماده ای نیمه جامد که از ترکیباتی مثل ژلاتین یا پکتین تشکیل شده است مواد به وجود آورنده آن عبارت اند از آب میوه، شکر، پکتین و اسید آلی
سایر معانی: ژلاتین، یخ در بهشت، ماده ی ژلاتینی (مانند بخش سرد شده ی آبگوشت کله پاچه)، له و لورده کردن، تبدیل به ژله کردن یا شدن، ژله شدن، مربا
[سینما] پرده رنگی - ژلاتین / صافی ژلاتینی (نور)
[صنایع غذایی] ژله : ماده ای نیمه جامد که از ترکیباتی مثل ژلاتین یا پکتین تشکیل شده است مواد به وجود آورنده آن عبارت اند از آب میوه، شکر، پکتین و اسید آلی
دیکشنری
ژله
اسم
jellyژله
gelatine, flocculation, jelly, gelatin, coagulum, clodدلمه
jellyجسم ژلاتینی
fruit jelly, jelly, jell, marmaladeلرزانک
jelly, glutenماده لزج
فعل
jellify, jellyژله مانند کردن
ترجمه آنلاین
ژله