معنی

(با فعل مفرد- بازی کردن: در حین جهاندن توپ به بالا وپایین چیزی را از زمین بر می دارند مثلا چند ریگ را) بازی جکز

دیکشنری

جک ها
اسم
cup, mug, calix, chalice, jack, steinفنجان
فعل
jackجک زدن
blame, scold, berate, snub, upbraid, chideسرزنش کردن

ترجمه آنلاین

جک ها

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.