irrupt
معنی
فوران کردن، اتش فشان کردن
سایر معانی: (با: into) هجوم آوردن (به درون)، (مردم) ریختن توی، ناگهان ایجاد شدن
سایر معانی: (با: into) هجوم آوردن (به درون)، (مردم) ریختن توی، ناگهان ایجاد شدن
دیکشنری
ناراحت
فعل
bubble, effuse, erupt, irrupt, spout, spewفوران کردن
irruptاتش فشان کردن