irrational
معنی
نامعقول، بی معنی، غیر منطقی، غیر عقلانی
سایر معانی: فاقد نیروی تعقل، فاقد نیروی استدلال و فکر، ناخردورز، بی اندیشش، غیرعاقلانه، بی عقلانه، بی خردانه، نافروهیده، نابخرد، (ریاضی) عدد اصم، عدد ناگویا، عدد گنگ، خردستیز، خردگریز
[برق و الکترونیک] گنگ، اصم
[ریاضیات] ناگویا، اصم، گنگ، عدد اصم، عدد ناگویا، عدد گنگ
سایر معانی: فاقد نیروی تعقل، فاقد نیروی استدلال و فکر، ناخردورز، بی اندیشش، غیرعاقلانه، بی عقلانه، بی خردانه، نافروهیده، نابخرد، (ریاضی) عدد اصم، عدد ناگویا، عدد گنگ، خردستیز، خردگریز
[برق و الکترونیک] گنگ، اصم
[ریاضیات] ناگویا، اصم، گنگ، عدد اصم، عدد ناگویا، عدد گنگ
دیکشنری
غیر منطقی
صفت
irrational, illogical, inconsequentغیر منطقی
unreasonable, irrational, absurd, preposterous, illogicalنامعقول
irrationalغیر عقلانی
meaningless, pointless, senseless, absurd, vacuous, irrationalبی معنی
ترجمه آنلاین
غیر منطقی
مترادف
aberrant ، absurd ، brainless ، cockamamie ، crazy ، delirious ، demented ، disconnected ، disjointed ، distraught ، fallacious ، flaky ، foolish ، freaky ، incoherent ، injudicious ، insane ، invalid ، kooky ، loony ، mad ، mindless ، nonsensical ، nutty ، off the wall ، preposterous ، raving ، reasonless ، ridiculous ، silly ، sophistic ، specious ، stupid ، unreasonable ، unreasoning ، unsound ، unstable ، unthinking ، unwise ، wacky ، wild ، wrong