interrogator
معنی
بازجویی کننده، مستنطق، بازپرس، پرسش کننده، تحقیق کننده
سایر معانی: بازجو، پرسشگر، پرسان
[برق و الکترونیک] پرسشگر نوعی فرستنده ی رادیویی، راداری یا سونار که مجب ارائه پاسخ از سوی یک تراپاسخگر ( transponder ) می شود به عنوان مثال، در سیستمهای کنترل رفت و آمد هوایی ( ATC )، به منظور شانسایی هواپیمای ظاهر شده روی صفحه ی راداری نشانگر نقشه ی موقعیت ( PPI )، یک سیگنال رادیویی رمزی برای آن فرستاده و پاسخ از تراپاسخگر داخلی هواپیما گرفته می شود .
سایر معانی: بازجو، پرسشگر، پرسان
[برق و الکترونیک] پرسشگر نوعی فرستنده ی رادیویی، راداری یا سونار که مجب ارائه پاسخ از سوی یک تراپاسخگر ( transponder ) می شود به عنوان مثال، در سیستمهای کنترل رفت و آمد هوایی ( ATC )، به منظور شانسایی هواپیمای ظاهر شده روی صفحه ی راداری نشانگر نقشه ی موقعیت ( PPI )، یک سیگنال رادیویی رمزی برای آن فرستاده و پاسخ از تراپاسخگر داخلی هواپیما گرفته می شود .
دیکشنری
بازجو
اسم
interrogatorبازپرس
interrogator, cross-examinerبازجویی کننده
interrogator, cross-examinerمستنطق
interrogatorپرسش کننده
interrogatorتحقیق کننده
ترجمه آنلاین
بازجو