interlope
/ˌɪntərˈloʊp/

معنی

فضولی کردن، مداخله کردن، پادرمیان کار دیگران گذاردن
سایر معانی: (در اصل) حقوق و امتیازات بازرگانی کسی را مورد تجاوز قرار دادن، برای سودجویی مداخله کردن

دیکشنری

تعامل
فعل
intervene, interfere, interject, intermeddle, interpose, interlopeمداخله کردن
interlopeپادرمیان کار دیگران گذاردن
blab, meddle, kibitz, interfere, interlope, intermeddleفضولی کردن

ترجمه آنلاین

در هم گیر کردن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.