installment
/ˌɪnˈstɒlmənt/

معنی

بخش، قسط
سایر معانی: (در پرداخت بدهی و غیره) قسط، بخشه، کوشنه، (نمایش تلویزیونی و رادیویی - داستان مجله و غیره) بخش، سری، نصب، کارگذاری، سوار کردن (ماشین آلات و غیره)، instalment قسط
[حسابداری] قسط
[حقوق] قسط، پرداخت به اقساط

دیکشنری

قسط
اسم
installment, payment, instalmentقسط
section, part, sector, department, segment, installmentبخش

ترجمه آنلاین

قسط

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.