insolvent
/ˌɪnˈsɑːlvənt/

معنی

محجور، معسر، غیر قابل تبدیل به پول نقد
سایر معانی: ورشکسته، مفلس، تنگدست، عاجز از پرداخت بدهی های خود، (ارث) ناکافی برای پرداخت بدهی ها، وابسته به ورشکستگی، مفلسانه
[حسابداری] متوقف

دیکشنری

ورشکسته
صفت
insolventمعسر
incapable, insolventمحجور
insolventغیر قابل تبدیل به پول نقد

ترجمه آنلاین

ورشکسته

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.