معنی

ساکن، اهل بیت، اهل، زندانی
سایر معانی: بیمار (در بیمارستان روانی)، مقیم

دیکشنری

زندانی
اسم
inmate, household, houseاهل بیت
prisoner, inmate, jailbird, termerزندانی
inhabitant, inmateاهل
resident, inhabitant, occupant, denizen, lodger, inmateساکن

ترجمه آنلاین

زندانی

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.