infusion
/ˌɪnˈfjuːʒn̩/

معنی

ریزش، ریختن، خیسانده، القاء، تزریق، دمکردگی
سایر معانی: دمیدن، القا، نیوشاندن، نیوشش، (پزشکی) تزریق (به ویژه آب نمک یا گلوکز) به درون بافت یا رگ، درون ریزی، عمل دم کردن، (چای یا گیاهان معطر را در آب گرم) خیساندن، (آبگونه ای که در اثر دم کردن چیزی به دست می آید) چای دم کرده، آمیزه، دم کرده، پاشیدن، الهام
[علوم دامی] اینفیوژن ؛ تزریق پیوسته محلولی به بدن، مانند رگ یا به درون رحم .
[پلیمر] تزریق یا نفوذ

دیکشنری

تزریق
اسم
injection, infusion, transfusion, shot, intinctionتزریق
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slideریزش
induction, infusion, suggestion, inspiration, implantation, excitationالقاء
infusion, elixir, potion, tinct, tinctureخیسانده
infusionریختن
infusionدمکردگی

ترجمه آنلاین

تزریق

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.