معنی

خم کردن، کج کردن، منحنی کردن، صرف کردن، گرداندن
سایر معانی: (آهنگ صدا را) عوض کردن، خمیده کردن، (معمولا به سوی درون) خماندن، پیچاندن، کژ کردن، (دستور زبان) صرف کردن یا شدن، خم کردن بسوی درون

دیکشنری

انفجار
فعل
tilt, crook, contort, bend, inflect, recurveکج کردن
turn, operate, inflect, manage, wheel, wrestگرداندن
spend, conjugate, expend, have, inflect, put onصرف کردن
bend, crook, flex, wry, crank, inflectخم کردن
camber, inflectمنحنی کردن

ترجمه آنلاین

عطف کردن

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.