معنی

دندانه دندانه، کنگره دار، دندان موشی، عقب پرده، تو گذاشته
[ریاضیات] دندانه ای، کنگره دار

دیکشنری

ضخیم
فعل
rack, indent, cog, jag, chine, indentureدندانه دار کردن
emboss, glorify, indent, signalizeبر جسته کردن
order, indentسفارش دادن

ترجمه آنلاین

تورفتگی

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.