impregnation
/ˌɪmˈpregˈneɪʃn̩/

معنی

لقاح، اشباع، ابستن سازی
سایر معانی: ابستن سازی، اشباع
[نساجی] آغشته سازی - آغشتن منسوج به به محلول - خیساندن تا حد اشباع
[پلیمر] آغشته سازی، خیساندن تا حد سیر شدگی

دیکشنری

اشباع
اسم
saturation, impregnation, glut, satiation, suffusion, imbibitionاشباع
fertilization, fecundation, impregnation, zygosisلقاح
impregnationابستن سازی

ترجمه آنلاین

اشباع

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.