impregnation
معنی
لقاح، اشباع، ابستن سازی
سایر معانی: ابستن سازی، اشباع
[نساجی] آغشته سازی - آغشتن منسوج به به محلول - خیساندن تا حد اشباع
[پلیمر] آغشته سازی، خیساندن تا حد سیر شدگی
سایر معانی: ابستن سازی، اشباع
[نساجی] آغشته سازی - آغشتن منسوج به به محلول - خیساندن تا حد اشباع
[پلیمر] آغشته سازی، خیساندن تا حد سیر شدگی
دیکشنری
اشباع
اسم
saturation, impregnation, glut, satiation, suffusion, imbibitionاشباع
fertilization, fecundation, impregnation, zygosisلقاح
impregnationابستن سازی
ترجمه آنلاین
اشباع