implantation
/ˌɪmˈplænˈteɪʃən/

معنی

کاشتن، القاء
سایر معانی: کاشتن، القاء
[پلیمر] کاشت، نشاندن، پیوند زدن

دیکشنری

ایمپلنت
اسم
implantation, inseminationکاشتن
induction, infusion, suggestion, inspiration, implantation, excitationالقاء

ترجمه آنلاین

کاشت

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.