impertinent
/ˌɪmˈpɜːrtənənt/

معنی

خیره چشم، بیشرمانه، بی ربط، گستاخ
سایر معانی: نامربوط، ناوابسته، ناوارد، پررو، پیش جواب، جسور، گستاخانه، بی ادبانه، جسورانه
[حقوق] نامربوط، بی ربط

دیکشنری

بی رحم
اسم
impertinent, wretch, bold-faceخیره چشم
صفت
irrelevant, disjointed, impertinent, incoherent, desultory, inconsequentبی ربط
perky, insolent, rude, impudent, bold, impertinentگستاخ
cheeky, impertinentبیشرمانه

ترجمه آنلاین

گستاخ

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.