معنی

ضربه، اصابت، ضربت، ضرب، تماس، اثر شدید، زیر فشار قرار دادن، با شدت ادا کردن، با شدت اصابت کردن، بهم فشردن، پیچیدن
سایر معانی: (سخت) به هم فشردن، درهم چپاندن، (درهم) گیر انداختن، (عامیانه) اثر داشتن، اثر کردن، کارساز بودن، کارگر شدن، تاءثیر، هنایش، گرش، درآیش، تصادم، برخورد، کوست، هم کوب، هم کوبی، (به شدت) زدن، (به هم) کوفتن، گرفتگی، انباشتگی، فشار
[عمران و معماری] ضربه - برخورد - اثر - تصادف - تصادم
[برق و الکترونیک] ضربه، برخورد
[مهندسی گاز] برخورد، ضربه
[زمین شناسی] بستن، به هم فشردن
[نساجی] برخورد - ضربه
[ریاضیات] برخورد، ضربه ای، تأثیر، تصادف، اثر، تصادم، ضربه
[پلیمر] ضربه، برخورد
[آب و خاک] ضربه-اثر

دیکشنری

تأثیر
اسم
impact, strike, stroke, thud, lash, titضربه
hit, impact, strike, onset, accessاصابت
impactاثر شدید
strike, blow, impulse, bump, hit, impactضربت
multiplication, beat, stroke, coining, hit, impactضرب
contact, contiguity, tangency, osculation, communication, impactتماس
فعل
compress, compact, foreshorten, gnash, impact, scrunchبهم فشردن
wrap, swab, twist, wind, furl, impactپیچیدن
impactزیر فشار قرار دادن
impactبا شدت ادا کردن
impactبا شدت اصابت کردن

ترجمه آنلاین

تاثیر

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.