immediacy
معنی
اگاهی، فوریت، بی واسطگی، بی درنگی، بی فاصلگی، حضور ذهن، قرب جواز، مستقیم و بی واسطه بودن
سایر معانی: نزدیکی، وابستگی، ربط، بدیهی
سایر معانی: نزدیکی، وابستگی، ربط، بدیهی
دیکشنری
بلافاصله
اسم
urgency, immediacy, promptitudeفوریت
immediacyبی واسطگی
immediacyبی درنگی
immediacyبی فاصلگی
knowledge, awareness, consciousness, inkling, intelligence, immediacyاگاهی
immediacyحضور ذهن
immediacyقرب جواز
immediacyمستقیم و بی واسطه بودن
ترجمه آنلاین
بی واسطه بودن