معنی

نما، صورت، هیئت، فریاد، رنگ، چرده، شکل، تصویر
سایر معانی: (در اصل) ظاهر، قیافه، برو رو، رنگ (به ویژه خواص مشخصی مانند طول موج و غیره که اجازه می دهد جای آن در طیف تعیین شود)، فام، دیز، گون، ته رنگ، هر یک از هفت رنگ طیف، بینابفام، (سایه های گوناگون رنگ بخصوص) سایه رنگ، داد، ظاهر، منظر
[شیمی] رنگ، فام
[سینما] ته رنگ - والور رنگی - ته رنگ
[عمران و معماری] فام
[کامپیوتر] رنگ . - سایه رنگ رنگ ( قرمز در مقابل سبز و نارنجی و.... ) نگاه کنید به HSB .
[برق و الکترونیک] پرده ی رنگ نام یک رنگ، مانند قرمز، زرد، سبز، آبی یا ارغوانی متناظر با طول موج غالب آن . سفید، سیاه، یا خاکستری در این رده نمی گنجند .
[نساجی] فام رنگ - رن ( به مفهوم فیزیکی ) - ته رنگ
[خاک شناسی] هیو
[پلیمر] فام
[روانپزشکی] فام . بعدی از احساس بینایی که بطور عمده با طول موج نور مطابقت می کند این اصطلاح به طور عمده با رنگ (color) معادل است و در واقع فام ها با نامهایی مثل آبی،سبز،قرمز،زرد و غیره مشخص می گردند. باید توجه نمود که فام ها در عین حال بطور ثانوی با دانه امواج نور هم ارتباط دارند. چون فام درک شده تا حدودی با شدت نور تغییر می یابد.

دیکشنری

رنگ
اسم
color, paint, dye, hue, tint, pigmentationرنگ
form, shape, figure, formation, image, hueشکل
cry, scream, shout, outcry, exclamation, hueفریاد
hue, complexionچرده
facing, view, front, exponent, face, hueنما
image, picture, illustration, portrait, portrayal, hueتصویر
face, form, shape, figure, invoice, hueصورت
astronomy, corps, configuration, hue, physiqueهيئت

ترجمه آنلاین

رنگ

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.