hookup
معنی
ارتباط، تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
سایر معانی: (رادیو و سایر ابزار برقی یا مکانیکی) طرز قرار گیری و اتصال بخش ها، بست آرایی، (تریلر و کمپرها و پارک ها) اتصال برق و آب، تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی مثل تجمع امواجرادیوبرای انتقال انها، به هم وصل کردن، به برق وصل کردن
[برق و الکترونیک] ویژه مجموعه مجموعه ای از مدارها و دستگاهها برای حذف خاص .
[سینما] زمینه دنباله دار
[مهندسی گاز] بهم وصل کردن، سرهم کردن
سایر معانی: (رادیو و سایر ابزار برقی یا مکانیکی) طرز قرار گیری و اتصال بخش ها، بست آرایی، (تریلر و کمپرها و پارک ها) اتصال برق و آب، تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی مثل تجمع امواجرادیوبرای انتقال انها، به هم وصل کردن، به برق وصل کردن
[برق و الکترونیک] ویژه مجموعه مجموعه ای از مدارها و دستگاهها برای حذف خاص .
[سینما] زمینه دنباله دار
[مهندسی گاز] بهم وصل کردن، سرهم کردن
دیکشنری
اتصال
اسم
communication, relationship, connection, relation, correlation, hookupارتباط
hookupتجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
ترجمه آنلاین
اتصال
مترادف
affiliation ، affinity ، alliance ، association ، connection ، consanguinity ، correlation ، interconnection ، interdependence ، interrelationship ، kin ، kindred ، kinship ، kinsperson ، liaison ، link ، linkage ، propinquity ، relationship ، relative ، sibling ، similarity