معنی

معشوق، عزیز، عسل، انگبین، شهد، محبوب، عسلی کردن، چرب و نرم کردن
سایر معانی: (هر چیز عسل مانند) شیرین، شیرینی، ملاحت، دلپذیر(ی)، نازنین، (در صدا زدن) عزیزم، جانم، منج، کواره، شیرین کردن، عسل زدن به، با محبت و نرمی صحبت کردن، عاشقانه سخن گفتن، مج چرب ونرم کردن

دیکشنری

عسل
اسم
honeyعسل
nectar, honey, ambrosia, molasses, oozeشهد
honeyانگبین
dear, honey, sweetheart, turtledoveعزیز
lover, honeyمعشوق
فعل
honeyعسلی کردن
honeyچرب و نرم کردن
صفت
popular, beloved, favorite, loved, cherished, honeyمحبوب

ترجمه آنلاین

عسل

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.