homologous
معنی
متشابه، همسان
سایر معانی: (زیست شناسی - مشابه و ناشی از یک تبار یا اصل) هم ساخت، هم اصل، همتا، (شیمی) همانند، نظیر، هم زنجیره، همرده، (از نظر ساختمان و جا و نهاد همانند هم) هم نهاد (در برابر : ناهم نهاد heterologous)، قرینه، (ایمنی شناسی ـ وابسته به سرم که از گونه ی بخصوصی گرفته شده - وابسته به سرم که برای مبارزه با باکتری واحد به چند گونه جاندار تزریق می شود) جورپیماب
[زمین شناسی] همگون، متجانس، همسان
[ریاضیات] همانند، متشابه، همتا، هومولوگ
سایر معانی: (زیست شناسی - مشابه و ناشی از یک تبار یا اصل) هم ساخت، هم اصل، همتا، (شیمی) همانند، نظیر، هم زنجیره، همرده، (از نظر ساختمان و جا و نهاد همانند هم) هم نهاد (در برابر : ناهم نهاد heterologous)، قرینه، (ایمنی شناسی ـ وابسته به سرم که از گونه ی بخصوصی گرفته شده - وابسته به سرم که برای مبارزه با باکتری واحد به چند گونه جاندار تزریق می شود) جورپیماب
[زمین شناسی] همگون، متجانس، همسان
[ریاضیات] همانند، متشابه، همتا، هومولوگ
دیکشنری
همولوگ
صفت
similar, homologous, analogous, like, alike, homonymousمتشابه
similar, homological, homologousهمسان
ترجمه آنلاین
همولوگ