معنی
سایر معانی: فراز، پرارتفاع، برین، فرازنده، فرازمند، زبرین، به بلندی ....، به ارتفاع.....، به ارتفاع زیاد، ارتفاع، فرازی، عالیرتبه، رفعت مقام، بلند جاه، ارشد، والا، والامقام، اشرف، ارجمند، (کالا و غیره) مرغوب، برتر، بلندی، تعالی، اوج، وخیم، بسیار جدی، پیشرفته، سطح بالا، ابر، سر، اصلی، بزرگ، اعظم، (از نظر اندازه یا مقدار یا درجه یا قدرت یا شدت و غیره) بیش از معمول، گران، پرهزینه، در بالاترین حد، شور، بحبوحه، پرتجمل، افراط آمیز، پر ریخت و پاش، مغرور، پرنخوت، گردن فراز، (صدا و آهنگ) زیر، بسیار رسمی و سختگیر در امور عقیدتی و تشریفاتی، سر حال، سر کیف، نشئه، کیف، سرمست، دور از خط استوا، شمالی (یا جنوبی)، (اتومبیل و موتور) دنده ی سه یا چهار، دنده ی بالا، (گوشت) مانده، تندبو، (گوشت شکار) رسیده، بعمل آمده، (آوا شناسی) واکه ی بسته، افراشته، با رفعت، بلندپروازانه، به درجه ی عالی، در سطح بالا، در مقام رفیع، خشمگینانه، متکبر، متکبرانه
[برق و الکترونیک] بالا
[زمین شناسی] مرتفع عنوان عمومی برای ساختارهایی چون قله، ناودیس و یا گنبد. متضاد: low مترادف: structural high
[نساجی] زیاد - متراکم - عالی
[ریاضیات] بلند، عالی
[آب و خاک] پرفشار، فراز بلند