معنی

کمک، یاری، یک وعده یا پرس خوراک، معین، ممد
سایر معانی: کمک کننده، امدادگر، (خوراک) پرس، وعده، امدادگری، دادن کمک

دیکشنری

کمک
اسم
help, aid, assistance, helping, support, reliefکمک
help, helping, aid, succor, adjutancy, companionshipیاری
helpingیک وعده یا پرس خوراک
صفت
assisting, helpingممد
certain, given, specified, determined, defined, helpingمعین

ترجمه آنلاین

کمک کردن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.