معنی

جوی، اب رو، حفره، شیار دار کردن، قطره قطره شدن، اب رودار کردن
سایر معانی: جویچه، مرزآب، فقر و فلاکت، مذلت، (شمع) ذوب شدن و جاری شدن موم، آب گذار (طرفین شیروانی که به ناودان ختم می شود)، آب رو، ناودان، باران ریز، هر چیز جوی مانند (مثلا دو ناودان طرفین نواره ی بولینگ)، (صفحات کتاب که مقابل هم هستند) دو حاشیه ی داخلی مجاور نخدوزی کتاب، آب گذر دارکردن، جوی دار کردن، جاری شدن (در جوی یا آب گذر)، فاضل اب
[علوم دامی] آبراهه
[عمران و معماری] جوی - آبرو
[کامپیوتر] آب گذر - فضای خالی میان ستونهای تایپ، یا بین صفحات یک کتاب .
[زمین شناسی] جوی، آبرو

دیکشنری

نهر
اسم
stream, gutter, cut, kennel, runnel, rushجوی
honor, brow, canal, credit, effluent, gutterاب رو
hole, cavity, fossa, socket, pit, gutterحفره
فعل
gutterقطره قطره شدن
gutterاب رودار کردن
rut, channel, fuller, furrow, groove, gutterشیار دار کردن

ترجمه آنلاین

ناودان

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.