معنی

قسمت، گندماسیابی، جو اسیابی، ارد کردن جو خیسانده، عمل اسیاب کردن
سایر معانی: غله (به ویژه گندم و جو) که باید آسیاب شود یا آسیاب شده، آنچه در یک وهله آسیاب شود، سود

دیکشنری

تلخ
اسم
gristگندماسیابی
section, portion, segment, department, chapter, gristقسمت
gristجو اسیابی
gristارد کردن جو خیسانده
فعل
grist, millعمل اسیاب کردن

ترجمه آنلاین

سنگ ریزه

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.