معنی
سایر معانی: رنگ خاکستری، دیز، دیزه، (موی سر) سفید، جوگندمی، تیره و تار، غم افزا، گرفته، حد فاصل، مرز بین دو چیز، خاکستری رنگ شدن، (مو) سفید کردن یا شدن، (هوا) دلگیر شدن، (grey هم می نویسند)، آدم سفید موی، پیر و محترم، ملبس به لباس یا اونیفورم خاکستری، چیز یا حیوان خاکستری رنگ، اسب کبود، پارچه ی خاکستری، (اغلب g بزرگ) خاکستری پوش، نظامی خاکستری پوش (به ویژه سرباز ارتش جنوب در جنگ های داخلی آمریکا)، آسا گرای (گیاه شناس آمریکایی: 1810-88)، سفید درمورد موی سرو غیره
[صنایع غذایی] گری : واحدی برای اندازه گیری مقدار تشعشع امواج الکترومغناطیس که برابر 100 راد است
[نساجی] خاکستری - کالای نساجی خام و با رنگ طبیعی - طوسی - تیره - سفید - خام