go off
معنی
در رفتن، مردن، اب شدن، بیرون رفتن
سایر معانی: 1- ترکیدن 2- روی دادن 3- غفلتا رفتن 4- سروصدا کردن، در رفتن تفنگ، بیرون رفتن از صحنه نمایش، فاسد شدن
سایر معانی: 1- ترکیدن 2- روی دادن 3- غفلتا رفتن 4- سروصدا کردن، در رفتن تفنگ، بیرون رفتن از صحنه نمایش، فاسد شدن
دیکشنری
در رفتن
فعل
go off, abscond, escape, scuttleدر رفتن
go out, go offبیرون رفتن
deliquesce, melt, go off, thawاب شدن
die, drop off, demise, die down, perish, go offمردن
ترجمه آنلاین
رفتن