معنی
بنزین، گاز، خود ستایی، بخار، گاز معده، با گاز خفه کردن، اتومبیل را بنزین زدن، گازدار کردن
سایر معانی: دما، بخار معده، خوشایند، جالب، (در جنگ) با گاز سمی مصدوم یا مقتول کردن، (پزشکی) گاز هوش بری، بنزین (مخفف: gasoline)، (خودمانی) یاوه سرایی، لاف، قمپز، (استخراج معدن) آمیزه ای از گاز زغال سنگ موجود در هوای معدن (که قابل انفجار است)، گاز دادن به، گاز رساندن، در معرض گاز قرار دادن، (خودمانی) سرگرم و مسرور کردن، محظوظ کردن، از خود گاز متصاعد کردن، گاز بیرون دادن، (خودمانی ) قمپز دادن، لاف زدن، گازی، (موتور و غیره) گازسوز، امر
[مهندسی گاز] گاز
سایر معانی: دما، بخار معده، خوشایند، جالب، (در جنگ) با گاز سمی مصدوم یا مقتول کردن، (پزشکی) گاز هوش بری، بنزین (مخفف: gasoline)، (خودمانی) یاوه سرایی، لاف، قمپز، (استخراج معدن) آمیزه ای از گاز زغال سنگ موجود در هوای معدن (که قابل انفجار است)، گاز دادن به، گاز رساندن، در معرض گاز قرار دادن، (خودمانی) سرگرم و مسرور کردن، محظوظ کردن، از خود گاز متصاعد کردن، گاز بیرون دادن، (خودمانی ) قمپز دادن، لاف زدن، گازی، (موتور و غیره) گازسوز، امر
[مهندسی گاز] گاز
دیکشنری
گاز
اسم
gas, bite, fume, effervescence, effervescencyگاز
gasoline, gasoline, petrol, gas, benzine, gasoleneبنزین
steam, vapor, fume, gas, haze, reekبخار
gasگاز معده
buck, swagger, gassing, braggadocio, gasconade, gasخود ستایی
فعل
gas, effervesceگازدار کردن
gasبا گاز خفه کردن
gasاتومبیل را بنزین زدن
ترجمه آنلاین
گاز