معنی
سایر معانی: بازی ورزشی (مثل فوتبال)، جست و خیز، گیم، بازی در یک سری مسابقه، بخشی از مسابقه، تعداد امتیاز لازم برای بردن مسابقه، وسیله ی بازی (مثل ورق و غیره)، نقشه ی بازی، پروژه، برنامه ی عمل، ترفند، حقه، حیوان (مناسب شکار)، ماهی (برای صید)، گوشت شکار، نخجیر، (معمولا به صورت fair game) قابل پیگیری، حمله پذیر، مشروع، هر کار مخاطره دار، بازی ریسک دار، وابسته به حیوانات قابل شکار، (به صورت to be game) مشتاق و آماده بودن، مشتاق و مصمم، حاضر، وابسته به شکار، شکاری، آزمون، بازی کامپیوتری، قمار کردن، بازی کردن، (در مورد پا) شل، چلاق، لنگ، ضربدیده، آسیب دیده، بصورت جمع مسابقه های ورزشی، اهل حال
[کامپیوتر] بازی
[ریاضیات] یک دوره بازی، بازی، دور بازی، دست