[زمین شناسی] کهکشانه هر یک از منظومه های عظیم ستارگان، که کهکشان ما نیز از جمله آنهاست و واحد تشکیل دهنده جهان می باشد .
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کهکشان [نجوم] مجموعۀ عظیمی از هزارانهزار ستاره و غبار و گاز که به دور مرکز مشترکی میچرخند
واژههای مصوب فرهنگستان
کهکشان، جاده شیری سایر معانی: راه شیری، ستاره انبوه، مجمع مشاهیر، گردهمایی افراد معروف و برجسته، انبوهی از چیزهای درخشان [زمین شناسی] کهکشان [ریاضیات] کهکشان
کم شیر، قلت ترشح شیر
کهکشان بیضوی [نجوم] کهکشانی بهصورت تودهای بیضیشکل، غالبا شامل ستارههای پیر و مقدار بسیار کمی گاز میانستارهای ...
کهکشان بیضوی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.