furthermost
/ˈfɜːrðəmoʊst/

معنی

دورترین، اقصی نقطه
سایر معانی: دور دست ترین، بعیدترین، منتهی الیه
[ریاضیات] دورترین

دیکشنری

بیشترین
صفت
farthest, utmost, ultimate, farthermost, furthermost, endmostدورترین
endmost, farthermost, farthest, furthermost, outmostاقصی نقطه

ترجمه آنلاین

بیشتر از همه

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.