furlough
معنی
حکم مرخصی، مرخصی سرباز، مرخصی دادن به، مرخص کردن
سایر معانی: (به ویژه سرباز وظیفه) مرخصی، مرخصی دادن
سایر معانی: (به ویژه سرباز وظیفه) مرخصی، مرخصی دادن
دیکشنری
خالی کردن
اسم
furloughحکم مرخصی
furloughمرخصی سرباز
فعل
furloughمرخصی دادن به
discharge, license, release, assoil, dismiss, furloughمرخص کردن
ترجمه آنلاین
مرخصی