معنی

سوخت، غذا، اغذیه، تقویت، سوخت گیری کردن، سوخت دادن (به)، تحریک کردن، تجدید نیرو کردن

دیکشنری

سوختن
فعل
refuel, fuelسوخت گیری کردن
stimulate, annoy, arouse, incense, agitate, inciteتحریک کردن
fuel, reinvigorateتجدید نیرو کردن

ترجمه آنلاین

سوخت

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.