fresh water
معنی
وابسته به اب شیرین
سایر معانی: اب خنک، اب شیرین، وابسته به یا زیست کننده در آب شیرین، آب شیرین زی، (نا خدا و ناوی) دارای تجربه ی ناوبری فقط در آب های شیرین (در یاچه هاو رودها)، ناشی، کم تجربه، تازه کار، نا ماهر، وابسته به جاهای دور از دریا، پس کرانه ای، بری، دور افتاده و ناشناخته
[عمران و معماری] آب شیرین
[مهندسی گاز] آب شیرین
[نساجی] آب سبک - آب شیرین
[آب و خاک] آب شیرین آب غیر شور
سایر معانی: اب خنک، اب شیرین، وابسته به یا زیست کننده در آب شیرین، آب شیرین زی، (نا خدا و ناوی) دارای تجربه ی ناوبری فقط در آب های شیرین (در یاچه هاو رودها)، ناشی، کم تجربه، تازه کار، نا ماهر، وابسته به جاهای دور از دریا، پس کرانه ای، بری، دور افتاده و ناشناخته
[عمران و معماری] آب شیرین
[مهندسی گاز] آب شیرین
[نساجی] آب سبک - آب شیرین
[آب و خاک] آب شیرین آب غیر شور
دیکشنری
آب شیرین
صفت
freshwater, limneticوابسته به اب شیرین
ترجمه آنلاین
آب شیرین