معنی

تشکیل دهنده، قالب گیر، سابقی، دارای انتای مربع، در جلو، پیشین، قبل، قبلی، پیشی، سابق، جلوی
سایر معانی: (زمان) پیشین، قدیم، گذشته، پیشانه، (میان دو شخص یا دو چیز) اولی، سابق الذکر، شکل دهنده، دیسگر، سازگر، سازنده
[نساجی] ماشین چندلا تاب طنابسازی
[ریاضیات] اول، نوع دوم

دیکشنری

سابق
اسم
former, incorporatorتشکیل دهنده
former, founderقالب گیر
صفت
former, old, past, preceding, antecedent, ci-devantسابق
prior, a priori, former, previous, antecedent, oldenپیشین
previous, prior, former, past, foregone, foreقبلی
formerقبل
former, old, previousسابقی
formerپیشی
formerدارای انتای مربع
fore, anterior, forward, frontward, former, priorجلوی
formerدر جلو

ترجمه آنلاین

سابق

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.