معنی

پنجه، چنگال، دو شاخه، سه شاخه، محل انشعاب، جند شاخه شدن، مثل چنگال شدن، منشعب شدن
سایر معانی: (هرچیز چنگال مانند) چنگاله، چنگالک، (تقسیم به دو یا چند شاخه ـ در مورد رودخانه و درخت و جاده و غیره) دو شاخه، چند شاخه، دوراهی، چندراهی، انشعاب، پراکنش، شعبه، محل دو شاخگی (یا دو راهی و غیره)، دو (یا چند) شاخه شدن (رود و راه و غیره)، شاخه شاخه شدن، با چنگال (یا چنگک یا چنگاله) بلند کردن، با چنگال فرو کردن به، (کشاورزی) چنگک، به شکل چنگال کردن، چنگال دیس کردن، چنگال مانند شدن، (شطرنج) با یک حرکت دو مهره ی حریف را به خطر انداختن
[عمران و معماری] اتصال - انشعاب - شاخه
[کامپیوتر] شاخه
[برق و الکترونیک] چنگالی
[نساجی] چنگال - دوشاخه
[ریاضیات] چنگالک، محل انشعاب، تیر دو شاخه، قلاب، چنگک، چنگال

دیکشنری

چنگال
اسم
fork, claw, pitchfork, clutch, prong, pawچنگال
claw, paw, toe, pitchfork, hand, forkپنجه
trifurcation, forkسه شاخه
forkمحل انشعاب
plug, crotch, crutch, diapason, pitchfork, forkدو شاخه
فعل
forkجند شاخه شدن
branch, fork, ramify, divaricate, furcateمنشعب شدن
forkمثل چنگال شدن

ترجمه آنلاین

چنگال

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.