forensic
معنی
جدلی، قانونی، دادگاهی، بحثی، مربوط به سخنرانی
سایر معانی: ستیهشی، مناظره ای، (وابسته به کاربرد علم به ویژه علم پزشکی در حل مسایل حقوقی به ویژه جنایات) پزشکی قانونی، کالبدسنجی
[حقوق] مربوط به دادگاه
سایر معانی: ستیهشی، مناظره ای، (وابسته به کاربرد علم به ویژه علم پزشکی در حل مسایل حقوقی به ویژه جنایات) پزشکی قانونی، کالبدسنجی
[حقوق] مربوط به دادگاه
دیکشنری
قانونی
صفت
legal, legitimate, lawful, statutory, forensic, validقانونی
forensicدادگاهی
polemical, dialectical, dialectic, polemic, controversial, forensicجدلی
forensicبحثی
forensicمربوط به سخنرانی
ترجمه آنلاین
پزشکی قانونی
مترادف
argumentative ، debatable ، dialectic ، dialectical ، disputative ، juridical ، juristic ، moot ، polemical ، rhetorical