معنی

پا، دامنه، فوت، قدم، پاچه، هجای شعری، پرداختن مخارج، پا زدن
سایر معانی: پا (از مچ پا به پایین ـ تمام پا را می گویند leg)، هرچیز پامانند: پایه، ته ستون (و غیره)، پایین، پایین پا، زیر، آخر (فهرست و غیره)، (جمع آن را foot هم می نویسند) سنجه ی درازا (برابر با 12 اینچ یا 30/48 سانتی متر) پا، فوت (مخفف آن: ft، نشان آن: مثلا: ده فوت - 10)، (شعر انگلیسی) پایه، پایی (در برابر: دستی hand)، (عامیانه) پرداختن (هزینه ی چیزی)، پیاده، پایین جوراب (در برابر ساق جوراب)، پایین چکمه و پوتین (در برابر ساق)، کف جوراب، (معمولا جمع ـ جمع آن: foots) ته نشست، درده، رسوب، لای، گام، پایکوبی کردن، رقصیدن، گام برداشتن (یا نهادن)، پا گذاشتن (در)، (به ویژه در مورد کشتی بادبان دار) جلو رفتن، (به کفش یا جوراب) ته گذاشتن، وصله کردن (کف جوراب یا کفش)، (امریکا ـ حسابداری و غیره ـ عامیانه ـ معمولا با: up) جمع بستن (ارقام یک ستون و غیره) و نوشتن حاصل جمع در پایین ستون، پای نویسی کردن، فوت مقیاس طول انگلیسی معادل 21 اینچ
[حسابداری] امتحان جمع
[عمران و معماری] فوت
[کامپیوتر] پاورقی انتهای یک صفحه بر خلاف head .
[برق و الکترونیک] فوت [ اف تی ] واحد طول برابر با 0/3048 متر . استفاده از واحد « اس آی» طول یعنی متر در اندازه گیریهای علمی ترجیح داده می شود.
[مهندسی گاز] پا - فوت
[زمین شناسی] پای لغزش آن بخش از زمینلغزش، که از محدوده پنجه صفحه گسیختگی فراتر رفته و سطح زمین)سطوح خارج از عملکرد زمینلغزش) را میپوشاند.
[ریاضیات] پا

دیکشنری

پا
اسم
foot, leg, paw, bottom, ground, endپا
death, foot, blow, dying, decease, passing awayفوت
step, foot, pace, stride, goer, footstepقدم
domain, amplitude, foot, hillside, skirt, sidehillدامنه
leg, foot, trotterپاچه
footهجای شعری
فعل
footپرداختن مخارج
kick, pedal, deceive, foot, goپا زدن

ترجمه آنلاین

پا

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.