follow up
معنی
تعقیب کردن، پی گیری کردن، دنباله داستان را شرح دادن
سایر معانی: 1- (از نزدیک یا به اصرار) تعقیب کردن 2- (به طور کامل) انجام دادن 3- عمل مکمل چیزی را انجام دادن، تکمیلی، بعدی، سپسین، پساختی، پس آمدی، پس آیند، (هر چیزی که متعاقب چیز دیگری برای تکمیل آن انجام شود) پیگیری، دنباله گیری، انجام، ادامه (تا پایان)، فرجام یابی، تماس با بیمارپس از تشخیصیا درمان
[حسابداری] پیگیری
[کامپیوتر] پیرو
[مهندسی گاز] دنبال کردن، پیگیری
[آمار] پیگیری
سایر معانی: 1- (از نزدیک یا به اصرار) تعقیب کردن 2- (به طور کامل) انجام دادن 3- عمل مکمل چیزی را انجام دادن، تکمیلی، بعدی، سپسین، پساختی، پس آمدی، پس آیند، (هر چیزی که متعاقب چیز دیگری برای تکمیل آن انجام شود) پیگیری، دنباله گیری، انجام، ادامه (تا پایان)، فرجام یابی، تماس با بیمارپس از تشخیصیا درمان
[حسابداری] پیگیری
[کامپیوتر] پیرو
[مهندسی گاز] دنبال کردن، پیگیری
[آمار] پیگیری
دیکشنری
پیگیری
فعل
follow up, pursueپی گیری کردن
pursue, chase, follow, chevy, sue, follow upتعقیب کردن
follow upدنباله داستان را شرح دادن
ترجمه آنلاین
پیگیری کند