معنی

پوسته پوسته، ورقه ورقه، برفکی، ورقه شونده، فلسی
سایر معانی: لایه لایه، پوستک دار، دانه دانه (مثل دانه های برف یا شوره ی سر)، فلس فلس، دانه دانه شونده، پوسته پوسته شونده
[عمران و معماری] پولکی - فلسی

دیکشنری

لاغر
صفت
flaky, scabrous, leprose, shellyپوسته پوسته
laminate, sheeted, flakyورقه ورقه
flakyبرفکی
flakyورقه شونده
squamous, flakyفلسی

ترجمه آنلاین

پوسته پوسته شدن

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.