معنی
خبرچین، اعتصاب شکن، جاسوسی کردن
سایر معانی: (امریکا- خودمانی) خبر چین، خبر کش، جاسوس، (کارگری که با رفتن سر کار اعتصاب همکاران خود را می شکند) اعتصاب شکن، آدم پست فطرت، آدم رذل، (خودمانی - با: on) جاسوسی کردن، لو دادن، اسرار همکاران و غیره را (به پلیس و غیره) گزارش دادن
[عمران و معماری] فینک
سایر معانی: (امریکا- خودمانی) خبر چین، خبر کش، جاسوس، (کارگری که با رفتن سر کار اعتصاب همکاران خود را می شکند) اعتصاب شکن، آدم پست فطرت، آدم رذل، (خودمانی - با: on) جاسوسی کردن، لو دادن، اسرار همکاران و غیره را (به پلیس و غیره) گزارش دادن
[عمران و معماری] فینک
دیکشنری
فینک
اسم
informer, fink, gossiper, newsmongerخبرچین
finkاعتصاب شکن
فعل
spy, espy, fink, nark, pickeer, stagجاسوسی کردن
ترجمه آنلاین
فینک
مترادف
canary ، narc ، nark ، rat ، scab ، snake ، snitch ، squealer ، stool pigeon ، stoolie ، tattletale ، tipster ، weasel ، whistle blower