معنی
سایر معانی: گیرآوردن، (دراثر جستجو) دست یافتن به، رسیدن به، - شدن، به دست آوردن، دریافتن، فهمیدن، درک کردن، پی بردن، پرس و جو کردن، احساس کردن، سهیدن، - بردن، به نظر آمدن، برای کسی ... بودن، خوردن به، اعلام کردن، (دادگاه و غیره) حکم صادر کردن، کشف، یابش، (هر چیز یافت شده) یافته، مکشوفه
[کامپیوتر] پیدا کردن - فرمان FIND . - پیداکردن - توانایی کامپیوتر برای جستجوی یک رشته کاراکتری معین که در درون یک نوشته است .
[زمین شناسی] یافته شخانه که سقوط آن دیده نشده است ولی توسط ساختار و ترکیبش به عنوان یک شخانه در نظر گرفته می شود. مقایسه شود با: افتاده (شخانه).
[حقوق] تصمیم گرفتن، نظر دادن، رأی دادن
[ریاضیات] یافتن، پیدا کردن، به دست آوردن