finalize
/ˈfaɪnəˌlaɪz/

معنی

بپایان رساندن، بمرحله نهایی رساندن
سایر معانی: تمام کردن، به پایان رساندن (کار)، به فرجام رساندن، یکسره کردن، کامل کردن، تکمیل کردن، آزگار کردن، بسمند کردن

دیکشنری

نهایی کردن
فعل
conclude, end, consummate, finalize, knock up, play outبپایان رساندن
finalizeبمرحله نهایی رساندن

ترجمه آنلاین

نهایی کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.