federation
معنی
اتفاق، فدراسیون
سایر معانی: همبست (کارگری یا ورزشی یا سیاسی و غیره)، اتحادیه
سایر معانی: همبست (کارگری یا ورزشی یا سیاسی و غیره)، اتحادیه
دیکشنری
فدراسیون
اسم
federationفدراسیون
happening, event, accident, occurrence, case, federationاتفاق
ترجمه آنلاین
فدراسیون
مترادف
alliance ، amalgamation ، association ، bunch ، coalition ، combination ، confederacy ، crew ، crowd ، entente ، family ، federacy ، gang ، league ، mob ، outfit ، pool ، ring ، syndicate ، syndication ، tribe ، union