farrow
معنی
بچه خوک، زایمان بچه خوک، زایمان خوک، بی گوساله، بی بچه، زاییدن
سایر معانی: (خوک)، بچه خوک هایی که در یک وهله زاییده می شوند، (اسکاتلند و شمال انگلیس) گاو نازا (در یک سال یا فصل بخصوص)، همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند، درمورد گاو بی گوساله، زاییدن خوک
سایر معانی: (خوک)، بچه خوک هایی که در یک وهله زاییده می شوند، (اسکاتلند و شمال انگلیس) گاو نازا (در یک سال یا فصل بخصوص)، همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند، درمورد گاو بی گوساله، زاییدن خوک
دیکشنری
فرشته
اسم
piglet, shoat, farrowبچه خوک
farrowزایمان بچه خوک
farrowزایمان خوک
فعل
generate, calve, bear, teem, breed, farrowزاییدن
صفت
farrowبی گوساله
farrowبی بچه
ترجمه آنلاین
فرو