fantasize
معنی
خیال بافی کردن
سایر معانی: خیال پردازی کردن، به خواب و خیال فرورفتن، وهم پردازی کردن، هوس بافی کردن، هوسبافی کردن she fantasized about marrying the king of the fairies او دربارهی ازدواج با شاه پریان خیالبافی میکرد
سایر معانی: خیال پردازی کردن، به خواب و خیال فرورفتن، وهم پردازی کردن، هوس بافی کردن، هوسبافی کردن she fantasized about marrying the king of the fairies او دربارهی ازدواج با شاه پریان خیالبافی میکرد
دیکشنری
فانتزی
فعل
fantasize, romanticize, confabulate, romance, build castles in the airخیال بافی کردن